تنوع در تم (مقاله شماره 3)

تنوع در تم

نوشته : ویلیام . سی . مارتل

تم چیست ؟ چیزی که فیلم شما واقعا در آن مورد است . منظور و هدف فیلم بالاتر از طرح و ایده . سیرت داستان نه صورت آن . وقتی برای اولین بار آغاز به نوشتن کردم ، نمی دانستم اصلا چیزی به نام تم وجود دارد ! دوستانم در مورد موضوع سناریو از من سوال می پرسیدند و من جواب می دادم : " در مورد پلیسی است که به دنبال یک قاتل سریالی می گردد " و آنها دوباره می پرسیدند : " نه ! در کل فیلم تو راجع به چیست ؟ " من فکر می کردم آنها یک مشت هنرمند عجیب غریب و روشن فکر نمای پر مدعا هستند که در همه چیز به دنبال نشانه و سمبل هستند و برای شکل ترک روی دیوار هم دلایل فلسفی عجیبی می آورند !

اما می دانید چه چیز عجیب است ؟ اینکه حالا من مطمئنم تم مهمترین بخش یک فیلمنامه است . فکر می کنم موفقیت هر فیلم عالی لعنتی دقیقا از همین تم سرچشمه می گیرد !

من در کتابم برای نمونه تم از فیلم "جان سخت " استفاده کردم . سال قبل از فیلم " REAR WINDOW " در کنفرانس فیلمنامه نویسی سانتافه برای شرح تم استفاده کردم . و از فیلم " ماتریکس" برای سخنرانی چند وقت پیش در لندن . وقتی که می خواستم این مقاله را برای مجله فیلمنامه نویسی بنویسم ، مثال اصلی من فیلم " بیگانه " بود اما وقتی به من اعلام شد تم را در قالب فیلمنامه ای در مورد خانواده شرح دهم ، مثال اصلی خود را به فیلم " دروغگو دروغگو " تغییر دادم .

به هر روی هیچکدام از فیلمهای فوق الذکر از آن دسته فیلمهای معناگرای هنر زده و پیچیده که نقل کافی شاپ های برکلی هستند ، نیستند !

افسانه ها  تم دارند . شعرهای کودکانه همه تم دارند . پس چرا فیلمنامه ها نداشته باشند ؟

هر داستانی که ارزش گقتن داشته باشد ، حتماً هدفی دارد . همین تازگی ها در مورد یک روز خسته کننده در اداره پست با دوستم صحبت می کردم . فیلمنامه ام را می خواستم پست کنم . مهر و موم شده در یک پاکت با آدرس و مبلغ هزینه برای پست کردن در دستم . در صف مشتریان اداره پست ، یک زن جلوتر از من ایستاده بود و چیزهایی را می خواست پست کند . اما نه بسته بندی کرده بود  ، نه آدرس را از قبل نوشته بود و نه اصلا نوشت افزاری برای اینکار داشت . کاملاً شلخته و بدون برنامه . و باعث شد صف طویلی پشت سرش تشکیل شود . شاید آن روز برای من بسیار خسته کننده بود اما ایده ای به ذهنم رسید . از قبل برنامه ریزی کن و وقت را تلف نکن . وقت من طلاست . همیشه هر وقت می خواهید برای کسی خاطره ای تعریف کنید ، قصد رسانیدن نکته ای را به مخاطب دارید . دلیل اصلی تعریف این خاطره چیست ؟ حتماً دلیلی وجود دارد ! هدف من هم از گفتن این خاطره این بود که به دوستم بگویم : وقت با ارزش است . نباید آن را هدر داد .

به نظر من ، چیزی که از یک فیلم در ذهن مخاطب به یاد می ماند ، تم آن است . همه داستانها بلا استثنا دارای تم هستند . اما آیا شما زحمت فکر کردن به تم را  به جان می خرید و یا به راحتی از آن می گذرید ؟

به نظر من "ماموریت غیر ممکن 2" تشکیل شده از یک مشت صحنه های مهیج اکشن است اما "ماتریکس" با وجود صحنه های باشکوهش ، با داشتن تم ، فوق العاده تر است . و فرق این دو فیلم هم در همینجاست . یکی دنباله رو تم خاص خودش هست و دیگری کاملاً تم را فراموش کرده .

چرا " نئو " خود را باور ندارد ؟  چرا در برنامه مجازی VR وقتی نئو و مورفوس با هم می جنگند ، نئو ضعیف تر است ؟ چون به خودباوری نرسیده است . چرا در آن صحنه که نئو وارد خانه اوراکل می شود ما بچه هایی را می بینیم که کارهای محیر العقول را از دید نئو انجام می دهند ؟ در صورتیکه اگر خود را باور داشت آن کارها بسیار بچه گانه و طبیعی به نظر می رسید . و در نهایت این نئو ست که می فهمد برای نجات جان مورفوس باید به خودباوری برسد . و در اینجا تم مورد نظر فیلمنامه نویس جز این نیست : اگر به خودت ایمان داشته باشی ، قادر به انجام هر کاری هستی . و این همان تم است که تمام آن صحنه ها را به هم پیوند داده و داستان را می سازد . تم دقیقا  خاصیت یک چسب را دارد .

تم داستان تو چیست ؟

آیا سناریو تو می خواهد تفاوت میان عشق و دوستی را نشان دهد ؟ آیا عطش انتقام هم گرینبانگیر قربانی و هم نابودگر منتقم است ؟ اگر هنوز هم به تمی معین برای سناریو خود دست پیدا نکرده ای و بی مهابا می نویسی بدان که کورکورانه دست بر قلم برده ای . تم آن چیزی است که باید با مخاطبت در میان بگذاری . تنها چیزی که باعث می شود مخاطبانت تا مدت ها بعد از دیدن فیلم آن را به خاطر بسپارند . چون تمام آن صحنه های پر زرق و برق ، دیالوگهای استثنایی و پیچش های دراماتیک به زودی از خاطر آنها خواهد رفت . شک نکن .

تم فیلم " دروغگو دروغگو " : صداقت بهترین سیاست است .

تم فیلم " ماتریکس " : باید به خودت ایمان داشته باشی اگر طالب تغییر هستی

تم فیلم " جادوگر شهر اوز " : هیچ جا مثه خونه نمیشه !

همه ما می دانیم که " دوروتی" در فیلم " جادوگر شهر اوز" چه عبرتی از سرگذشتش می گیرد . اما نگاهی به داستان فیلم بیاندازیم . دوروتی در به در دنبال این است که چگونه از کانزاس و خانه اش خارج شود و به سرزمینی پشت رنگین کمان بگریزد . گردباد آرزوی او را به بهترین شکل بر آورده می سازد .  حال دوروتی  در دنیایی عجیب و غریب قدم می نهد . جایی که در آنجا قامت یک قهرمان را دارد . با اینحال او دوست دارد به خانه باز گردد اما جاده زردی پر از کشش های ماجراجویانه روبروی او باز می شود . پس هنوز عجله و میل زیادی برای بازگشت به خانه ندارد .  اما کشمکش بعد از کشمکش در این راه پر ماجرا او را به این نتیجه می رساند که خانه چه خوبست ! و همه عناصر صحنه ، همه کاراکترها به همین موضوع اصلی اشاره می کنند .

تم های فرعی

وقتی که تم را کشف کردیم ، حال می توانیم به کاراکترهایمان عمق ببخشیم . نه تنها قهرمان داستان بلکه شخصیت های کمکی را می توان قدرتمند تر جلوه داد . پال گای و استفان مازور (نویسندگان) در فیلم دروغگو دروغگو  ، شخصیت های فرعی را به خوبی خلق کرده اند به گونه ای که هر کدام جنبه ای از تم داستان را با کنش ها و دیالوگهایشان بازگو می کنند . و بدین ترتیب با پروتاگونیست داستان کنتراست و هماهنگی بدیعی ایجاد نموده اند .

فلچر (جیم کری) یک وکیل است و برای بعضی وکلا مانند او دروغ ارزش محسوب می شود . اما تمام کاراکترها در این فیلم ، هر چیزی که می بینیم ، قصد انعکاس تم اصلی فیلم را دارند .  از همکار او که اصلا برای حقیقت پشیزی هم ارزش قائل نیست ، موکل فلچر که برای پیروزی در پرونده قصد دارد دروغی بگوید ، منشی فلچر که به خاطر رئیسش مجبور است که دروغ بگوید ، تا همکار دیگرش که بدلیل شرافت و راستگویی از ادامه کار روی پرونده ای امتناع می کند .

تم های فرعی نیز در این فیلم در خدمت تم اصلی بکار می روند . تمام شخصیت ها به گونه ای در مسیر صداقت و دروغگویی ، داستانی فرعی را بازگو می کنند .

تم در توصیفات صحنه

بدیهی است که فیلم یک رسانه تصویری ست . احساسات بهتر است در قالب تصویر منتقل شوند تا در بیان و دیالوگ ها . فیلم ها بیشتر نشان دهنده اعمال هستند تا گفتار . ما به عنوان فیلمنامه نویس بیشتر میخواهیم نشان دهیم تا داستان تعریف کنیم . ما باید به مخاطب حس تجربه کردن را القا کنیم تا اینکه برایش سخنرانی کنیم و پندش دهیم . خواهش می کنم هیچوقت در مورد تم خود در فیلمنامه سخنرانی نکنید ! ما نمی خواهیم تا این حد تابلو باشیم ! ما می خواهیم زیرک باشیم .

در فیلم "دروغگو دروغگو" امتناع فلچر از این باور که صداقت بهترین سیاست ممکن است ، باعث پدید آمدن کشمکش و مواجهه زنجیره ای با انسانهایی می شود که هر کدام برای روشن تر شدن تم کمک زیادی می کنند . وقتی مجبور می شود که دروغ نگوید ، به تمام همکارانش در دفتر توهین می کند آن هم با گفتن حقایق در مورد آنها ! به همسر حقیقت اینکه چرا پسرش را از مدرسه بر نمی گرداند می گوید . وقتی توسط پلیس مواخذه می شود ، به همه کارهای بدش اعتراف می کند ، به رئیسش می گوید که واقعا در مورد او چه فکر می کند ، به موکل خودش در دادگاه تهمت دروغگویی می زند ، و بدین ترتیب قاضی می خواهد او را از دادگاه بیرون کند . همانطور که می بینید اکثر کشمکش داستان حول محور دروغ های فلچر که اطرافیانش را آزار می دهد می چرخد ... و این همان تم داستان است .

این فیلم به هیچ وجه شامل سخنرانی های طویل در مورد فواید صداقت نیست ، بلکه فقط با استفاده از نمایش رفتارها و کنش ها و واکنش ها نشان می دهد که چگونه فلچر با دروغهایش اطرافیان را رنج می دهد . و در نهایت آخرین شخصی که از این رذیله اخلاقی آسیب می بیند خود فلچر است . او هر چه را که با دروغ بدست آورده بود بعد از فاش شدن حقیقت از دست می دهد .

تم در دیالوگ

 

وقتی معلم مدرسه ، از بچه ها در مورد شغل والدینشان سوال می کند ،  چیزی که مکس پسر فلچر در مدرسه می گوید این است : " پدر من یک دروغگوست ! " در طول فیلم ، شخصیت ها با میزان صداقت یا عدم صداقتشان شناسانده می شوند . وقتی میراندای شیطان صفت (رئیس) از یکی از همکاران فلچر می خواهد پرونده ای را بر عهده بگیرد او سر باز می زند و می گوید : " من دروغ نخواهم گفت ! " و میراندا ادامه می دهد که " پس ما ناچاریم از یکی دیگه کمک بگیریم که می تونه دروغ بگه ! " وقتی پرونده به فلچر پیشنهاد می شود خانم کول می گوید : " این حقیقت نداره ... قراره مشکلی برای کسی پیش بیاد؟ " نه برای فلچر و نه برای خانم کول و نه برای میراندا مشکلی پیش نمی آید البته ! چون آنها شخصیتهایی مشابه دارند از این حیث . آنها کسانی هستند که دروغ می گویند و حقیقت را دگرگونه جلوه می دهند تا به مقاصدشان برسند . در واقع ، دروغ برای آنها نعمت هم هست ! نه مشکل ... وقتی که فلچر طلسم می شود تا نتواند دیگر دروغ بگوید ، می توان تغییرات شخصیتش را نسبت به آن دو دروغگوی دیگر مشاهده کرد . و تعدادی صحنه دیگر نظیر این صحنه بوجود می آید تا  تم آشکارتر شود . 

در اینجا من لیستی از جمله ها و کلماتی که کشمکش های درونی و حسی و واکنش های بیرونی را در فیلمنامه بروز می دهد آماده کرده ام . و بعد به دنبال پیوند دادن این دو شدم . در فیلمنامه کاراکترها در مورد حوادث قابل مشاهده صحبت می کنند اما از فحوای کلامشان می توان به احساسات درونشان پی برد .  این هم راهی است برای معرفی و نشان دادن تم است اما در گفتار و دیالوگها :

"اون قول داد که امشب اینجا باشه "

"اما ایندفعه فرق می کنه ، دارن راستش رو می گم"

"بعضی وقتا بزرگترها مجبورن دروغهای مصلحتی بگن"

"هیچکس در دنیای آدم بزرگا دووم نمیاره اگه نتونه دروغ بگه"

"تمام کاری که باید بکنیم اینه که دروغ بگیم ... به اندازه کافی ساده به نظر می رسه "

"آیا قسم می خورید که حقیقتش را خواهید گفت ؟ تمام حقیقت و هیچ چیز به جز حقیقت ؟ "

صدافت ، تعهد و قول ، حقیقت و دروغ ها . همه کاراکترها ، همه صحنه ها و حتی لوکیشن ها در جهت روشن تر کردن تم داستان انتخاب شده بودند . همه اجزا و المان ها در جهت بیان داستان و تم داستان به کار می روند و هیچ چیز اضافه و هجوی وجود ندارد .

در یک پارکینگ فلچر متوجه یک خط و خراش بزرگ روی ماشینش می شود و بعد با راننده ای مواجه می شود که مستقیم به چشمان او زل می زند و دروغ می گوید . قبل از این در صحنه ای فلچر از منشی اش می خواست تا یکسری عذرتقصیر دروغین برای موکلان ناراضیش بنویسد و حال او کسی است که قربانی دروغ فرد دیگری می شود . کاری که خودش در آن استاد است . و برای اولین بار او می فهمد دروغ شنیدن چقدر سخت و جان کاه است .

حتی مدارک و اطلاعاتی که باعث پیروز شدن پرونده فلچر می شود جوری خلق می شود که در خدمت تم فیلمنامه است . کلید حل معما گواهینامه رانندگی سامانتا کول می باشد . آیا او در مورد رنگ موی خود دروغ گفته است ؟ ( بلوند یا قهوه ای ؟) آیا در مورد وزنش دروغ گفته است ؟ آیا در مورد زمان تولدش دروغ گفته است ؟ چون خیلی از مردم در گواهینامه رانندگیشان دروغ می گویند . همین گواهینامه رانندگی مثال خوبی برای یک "دروغگویی بی ضرر" است . که البته در این پرونده قضیه فرق می کند . این یک مدرک عالی برای برد یک پرونده قضایی است . پرونده ای که در آن آقای کول دیگر هیچگاه نمی توانست بچه هایش را ببیند با اینکه خود سامانتا کول اعتراف می کند : "جدای همه حرفا ، اون یه پدر فوق العاده اس . "

درست بعد از این صحنه ، آقای کول فرزندانش را در آغوش می گیرد ، و فلچر آرزو می کرد که کاش او نیز بتواند فرزندش را همانگونه در آغوش بگیرد . سامانتا آنها را از هم جدا می کند همانگونه که آدری همسر سابق فلچر مکس را پیش خودش می برد . فلچر با دیدن این صحنه به یاد مشکلات خودش می افتد و اینکه چگونه دروغهای او باعث شده هر دو خانواده متلاشی شوند .

شاید هنوز دیر نشده باشد . دوست پسر صادق اما خسته کننده آدری برای برقرار کردن ارتباط با مکس دچار مشکل می شود . با اینکه جری آدم خوبی است اما تصمیم می گیرد کمی رندی کند . او می خواهد با تقلید بازی خصوصی مکس و فلچر ، با این همانند سازی محبت خود را در دل مکس جا کند . وقتی مکس و آدری این حرکت او را می بینند ، نوستالژی و یاد فلچر در ذهنشان ایجاد می شود . و این حرکت جری به آدری نشان می دهد که حتی صادق ترین آدمها هم می توانند رندی کنند ، کلک بزنند و تقلب کنند . شاید او بتواند فرصت دوباره ای به فلچر بدهد . وقتی که آدری و جری با هواپیما به بوستون باز می گردند ، جری به او می گوید که عاشقش شده اما آدری نمی تواند به او جواب دهد . او هیچوقت عاشق جری نبوده و نخواهد شد اما هرگز در این مورد با دل خودش و جری صادق نبود . و حال لحظه آشکار شدن حقیقت است . آیا او به ازدواج با جری تن می دهد ؟

و در نهایت فلچر به مکس می گوید که چقدر دوستش دارد . او دیگر هیچگاه به مکس دروغ نمی گوید و نمی خواهد به او آسیب بزند . او تبدیل به یک پدر فوق العاده می شود ... و مردی صادق .

در جستجوی تم

تم گوهریست که ذهن ما را به سمت ایده داستان سوق می دهد . همه ما تم های شخصی زیادی در ذهن داریم . تم هایی که خود به خود و ناخودآگاه در داستانمان ظاهر می شوند . مثلا بسیاری از فیلمنامه های من در مورد وفاداری است . و بقیه شان در مورد انجام دادن کار درست حتی اگر به قیمت آسیب های جدی در زندگی تمام شود . و بعضی در مورد کمک رسانیدن به انسانهای شکست خورده . وقتی که فیلمنامه "مادر نامرئی" را نوشتم قهرمان پسری به نام جاش بود که همیشه فکر می کرد مادرش مثل یک طاعون به زندگی او چسبیده و مدام به او امر و نهی می کند . او آرزو می کند مادرش غیب شود و دعایش اجابت می شود ! اما بعد دلش برای مادرش تنگ می شود . در اینجا می بینید که تم در عنوان فیلمنامه هم حضور دارد !

برای جستجوی تم در فیلمنامه دو نقطه اساسی وجود دارد که تم باید در آن دو وجود داشته باشد :

1-     مهمترین تصمیمی که پروتاگونیست (قهرمان) باید اتخاذ کند .

2-     مهمترین اختلاف فلسفی مابین پروتاگونیست و آنتاگونیست (ضد قهرمان) داستان شما

بعضی وقتها تم شما در داستان بسیار آشکار و مفهوم است و به راحتی و از ابتدای امر نوشتن تکلیفتان روشن است اما گاهی وقتها شما باید با نوشتن و پیش رفتن در این امر به تدریج ، تم اصلی را بدست آورید . چون معمولا شما یک تعریف کلی و شناخت کلی از تم خود دارید اما از بدو کار نمی توانید به راحتی آن تم را در قالب صحنه ها و دیالوگ ها نمایش دهید . پس در نتیجه شما باید نسخه اول را بنویسید و بعد وقتی تم را کامل درک کردید ، در بازنویسی تم خود را قوت ببخشید . یادتان باشد همیشه اولین نسخه از هر چیز کاملاً مزخرف است ! کاراکترهای فرعی دیگری را بیافرینید تا در شفافیت تم تاثیر گذار باشند و زوایای دیگری از تم را آشکار سازند . در دیالوگ هایتان هم گریزی به تم بزنید . صحنه هایی را بیافرینید که جنبه های مثبت  و منفی تم را نمایش دهند ، و زوایای مختلفی از موضوع را روشن سازند . باز هم تاکید می کنم ، در طول دوره نوشتن فیلمنامه تان ، تم تنها چیزی است که وقتی برای خوابیدن به رختخواب می روید باید به آن بیاندیشید .

خب ! حالا حرف حساب فیلمنامه شما چیست ؟ جنبه اخلاقی داستانتان چیست ؟ پروتاگونیست شما در انتهای فیلم ، برای اینکه بهتر باشد چه چیزی از داستان می آموزد ؟ اصلا هدف اصلی داستان شما چیست ؟ تم شما چیست ؟ فیلمنامه شما واقعا در مورد چیست ؟! 

 

فایل PDF - تنوع در تم

طعم تم (مقاله شماره 1)

طعم تِم

"تم (درونمایه) داستان فیلمنامه"

یا

" آیا فیلمنامه شما حرفی برای گفتن دارد ؟! "

نوشته : Barry Pearson

مترجم : مصطفی احمدی

در عصر طلایی صنعت سینما ، وقتی غول های مانند لوییز مایر و هری کان حرف اول و آخر را می زدند ، واژه " تم " واژه ای نامانوس و غریب و کلمه ای قبیح به شمار می رفت .  

آن کله گنده های قدیمی سینما وقتی به تم داستان فکر می کردند بیشتر یاد درس های اخلاقی ، یک بیانیه سیاسی و یا القای باید و نباید و هنجار و ناهنجار به مخاطب می افتادند .

جای تعجب نیست که آنها همیشه سر نویسنده های خود اینگونه غر و لند می کردند که : " اگه می خوای پیامی برای مخاطبت بفرستی ، خواهشن از تلگراف استفاده کن ، این چیزا رو وارد فیلمنامه ت نکن ! "

البته آنها غر می زدند اما نویسندگان همیشه از این نوع تفکر اطاعت نمی کردند بلکه با زیرکی و بدون جلب توجه پیام و ایدوئولوژی خود را در لا به لای صفحات فیلمنامه به خورد مخاطب می دادند .

امروزه کار برای فیلمنامه نویسان بسیار سخت تر شده است . مردم امروز به نسبت قبل فهیم تر و زرنگ تر از مردم در دوران اوج کلمبیا پیکچرز یا مترو گلدن مایر در قرن بیستم شده اند . تهیه کننده ها و بازیگران گزیده کارتر و شاید سخت گیرتر شده اند و گیشه چون گذشته طالب پول بیشتری برای دوام صنعت سینماست . بنابراین این فیلمنامه نویسان بیچاره هستند که مجبورند سرگرمی ، هیجان و پیچش بیشتری در تک تک صفحات فیلمنامه خود تولید کنند !

اما یک چیز هنوز تغییر نیافته است . میلی سیری ناپذیر برای یافتن مفهومی عمیق و تاثیر گذار در تم و درونمایه داستان فیلمنامه .

آیا این چیز خوبی ست ؟

آری و نه !

آری ، چون اغلب فیلمنامه نویسان تمایل زیادی دارند که در قالب فیلمنامه به مفهوم و درک درست تری از موضوع برسند . برای تغذیه روح خود و مخاطب خود . برای روشن ساختن ، تعلیم دادن و الهام بخشیدن ...

نه ، چون درونمایه داستان مخصوصا اگر سفارشی هم باشد ، ممکن است فیلمنامه نویس را به سمت بی میلی مطلق نسبت به کل داستان سوق دهد و حتی موجب عصبانیت و خشم او از این روند شود .

شاهد این ماجرا نقل قولی از سوی یک نویسنده است که برای من فرستاده شده :

" آیا تم یا همان قاعده طراحی ، حتماً باید اولین جرقه و انگیزاننده برای شروع نوشتن یک فیلمنامه باشد ؟ آیا من به عنوان یک فیلمنامه نویس باید فکر کنم که چه چیزی بنویسم تا نشان دهم در مصیبت و بدبختی و جنگ تنها عامل نجات ، امید و شجاعت است و یا اینکه خیلی ساده با خودم بگویم " من یه ایده خوب برای یه فیلم جنگی دارم ! "

تمام کتابهای آموزشی فیلمنامه نویسی اول از تو می پرسن : " فیلمنامه تو دقیقا می خواد چه موضوعی رو برسونه ؟ " اما من میگم که نمی دونم فیلمنامه من دقیقا می خواد چه پیامی به مخاطب بده ، من میگم فیلمنامه من یک فیلمنامه خوب و مخاطب پسنده . قرار نیست همیشه از دید بالا به مخاطب نگاه کنی و افکار خودت رو به دیگران القا کنی . اون فقط قراره دو ساعت بشینه و لذت ببره . "

این چکیده پیام یک نویسنده بود که ماهیت تم را زیر سوال می برد . حال شما چه فکر می کنید ؟ آیا فیلمنامه شما قرار است پیام خاصی به مخاطب بدهد یا فقط می خواهد او را سرگرم کند ؟

هر چند این سوال کمی مشکل دارد . در واقع فیلمنامه قرار نیست چیزی به مخاطب بگوید . این نویسنده است که در قالب فیلمنامه قصد انتشار افکار خود را دارد .

آیا قرار است ایده " امید و شجاعت همیشه در زمان مصیبت نجات بخش است " قاعده طراحی و کنترل کننده روند فیلمنامه شما باشد ؟

اول از همه باید بگویم ، ایده فوق ، یک بیان کاملاً ساده و انتزاعی ست و در نگاه اول حتی قانع کننده هم به نظر نمی رسد . شما نمی توانید مستقیماً این پیام را در ذهن مخاطب نهادینه کنید . بیشتر شعاری ست .

اصلا شاید شما هم مانند خیلی از نویسنده های دیگر دارای ذهن پیچیده ای بوده و می خواهید ترکیبی از ایده ها و تم های مختلف را یکجا جمع کرده و به آن سر و شکل واحدی ببخشید .

در این حالت اگر کسی از شما بپرسد " فیلمنامه شما می خواهد چه پیامی بدهد ؟ " مثل این است که بپرسد : " رنگین کمان چه رنگیست ؟ " یا " نسیم چه مزه ای می دهد ؟ "

فیلمنامه شما می تواند چندین تم و درونمایه همزمان داشته باشد . گاهی وقتها یک ایده بسیار غالب تر از بقیه به نظر می رسد و گویا به بقیه تم ها اجازه رخ نمایی نمی دهد . اما آیا این خلاف آزادی فکر و بیان است که داستان فیلمنامه خود را طبق یک قاعده کلی کلاسیک همیشه محدود به یک درونمایه کنیم ؟

وقتی که یک نویسنده فیلمنامه ای می نویسد ، از همه نظر درگیر خواهد بود ، ذهنی ، احساسی ، تجربی ، فیزیکی و ...

اما به باور من ، درونمایه داستان ، مهمترین وجه روند آفرینش یک فیلمنامه است . چرا؟

چون درونمایه (تم) تنها فرصتی ست که یک فیلمنامه نویس یا داستان پرداز می تواند عمیق ترین باورهای غیر قابل بیانش را در مورد انسان و فلسفه زندگی اش بیان کند .

و باید گفت همین اعتقادات قلبی و ادراکات درون هستند که ذهن مخاطب و بیننده را درگیر می کنند . به بیانی دیگر شاید در ظاهر ، داستان و روایت یک کشمکش ، مخاطب را با خود همراه می کند اما در باطن ، این تم و درونمایه داستان است که بر ذهن و قلب مخاطب چنگ می اندازد و به او و درونیاتش نهیب می زند . حتی اگر خود مخاطب متوجه این موضوع نشود ، اما در ناخودآگاهش یقیناً تاثیر خواهد گذاشت .

بگذارید در یک جمله ساده ، جان کلام را در مورد " تم " بگویم :

تم یا درونمایه ، همان اعتقاد قلبی و صادق ماست که راه چگونه بهتر زندگی کردن را به بشر نشان می دهد .

حال با ذکر نمونه ای از فیلمنامه مورد علاقه من " شاهد " نوشته ویلیام کلی ، ارل والاس ، پاملا والاس با کوله باری از جوایز جشنواره های مختلف ، در مورد تم و درونمایه صحبت کنیم :

در شروع فیلم ، جان بوک ( با بازی هریسون فورد) انسانی است که از درون مرده است . هیچ ارتباط اجتماعی ندارد . فقط یک عضو از خانواده و یک دوست برایش باقی مانده است . اما کم کم احساساتش نسبت به ریچل ( با بازی کلی مک گیلز) و پسرش ساموئل ( لوکاس هس) آنچنان قوی می شود که حتی حاضر است جانش را برای نجات زندگی آنها فدا کند . در پایان فیلم ، ارتباطش با جامعه آمیش ها ، ریچل و پسرش ، او را عمیقاً تغییر می دهد . ما احساس می کنیم که وی نسبت به قبل ، به درک بهتری از زندگی خود دست پیدا کرده است . و از زندگی لذت بیشتری می برد .

و این همان دراماتیزه کردن و یا ساختار داستانی بخشیدن به یک تم می باشد .

سوال : بهترین راه برای زندگی در این دنیا چیست ؟

به عنوان یک نویسنده نمی توان پاسخ قطعی به آن داد اما می توان بخشی از اعتقاد قلبی و جهان بینی شخصی شما به عنوان یک نویسنده را در داستان گنجاند . مثلا : " بهترین راه برای زندگی اینست که احساس تعلق و وابستگی نسبت به خانواده و جامعه ات داشته باشی و به آنها اهمیت دهی ، و بگذاری آنها هم به تو اهمیت دهند . "

شما می توانید این درونمایه را در صحنه های دیگر این فیلم بیابید .

در فیلم "شاهد" ، ما شاهد شور و شوق جاری در جامعه آمیش ها هستیم . انرژی و رضایت خاطری که " جان بوک " از سایر اعضای جامعه می گیرد . و در انتهای صحنه خوشبختی زوج جوان را خواهیم دید . در واقع این صحنه ها چگونگی دراماتیزه کردن تم مورد نظر را به ما نشان می دهند و اینکه چگونه یک شخصیت می تواند با عملکردش و دیالوگهایش پشتیبان ایده های تم مورد نظر نویسنده باشد .

" جان روبز " نقش الی (Eli) را به عنوان ریش سفید و روحانی آمیش ها بازی می کند . در یک صحنه بسیار قدرتمند او اصول صلح آمیز و ضد خشونتش را با دیالوگی بیاد ماندنی بیان می کند . اما باز هم بهترین راه برای نشان دادن تم از طریق کنش ها و تصاویر دراماتیک است که ذات سینما را تشکیل می دهند . برای بیان این موضوع در فیلم "شاهد" می بینیم که چگونه یکی از لایه های تم در صحنه بیان می شود :

تم : قدرت عشق ؛ چگونه یک گروه یا یک جامعه می تواند خوشبختی فرد را به ارمغان بیاورد و از فرد در برابر شر و بدی حفاظت کند . ترک انزوا ...

در این فیلم شاهد تقابل نیروی شر که همان پلیس فاسد و خشن می باشد با جامعه سنتی صلح طلب و آرام آمیش ها می باشیم . صحنه پایانی فیلم کاملاً در خدمت گره گشایی و اثبات تم داستان می باشد ( جامعه از انسان در برابر خطرات و نیروی شر دفاع خواهد کرد ) . جان بوک دو نفر از تعقیب کنندگانش را که قصد هلاکت او را دارند ، می کشد . اما نفر سوم که همان رییس پلیس فاسد می باشد او را شکست می دهد . اسچیفر با گروگان گرفتن ریچل و پسرش از جان می خواهد تا اسلحه اش را به زمین بگذارد . جان اینکار را می کند و تماشاچی نگران است که آیا اسچیفر جان را خواهد کشت و یا فرار خواهد کرد . اما وقتی ساموئل ( پسر ریچل) با زدن زنگ صومعه تمام جامعه آمیش ها را به آنجا می کشد ، اسچیفر چاره ای جز تسلیم شدن ندارد . زیرا تمام جامعه آمیش ها در پاسخ به یک سنت اجتماعی در صومعه جمع می شوند و شاهد جنایت رییس پلیس فاسد خواهند بود .

و اینگونه است که تم و درونمایه در قالب این صحنه به مخاطب القا می شود . اینکه اصولاً پدید آمدن جامعه برای حفاظت انسان در برابر خطرات بیرونی و تهاجمات ذهنی درونی ناشی از تنهایی و انزواست .

حال بیایید به یکی دیگر از فیلمنامه های مورد علاقه من با نام " عروسی بهترین دوست من " بپردازیم که نویسندگان آن زیرکانه تم ذیل را در فیلم گنجانده و پرورانده اند .

تم : راه خوشبختی در زندگی ، پذیرش ریسک تعهد به معشوق می باشد صرفنظر از تمام معایب و کاستی های او

جولز (جولیا رابرت) کیم (کامرون دیاز) را ترغیب می کند تا در یک دیسکو بار ، روبروی مایکل (نامزد کیم و همینطور بهترین دوست جولز ) آواز بخواند تا بدین صورت او را مقابل مایکل تحقیر کند . کیم علیرغم میل باطنی شروع به خواندن می کند . کاملاً بی روح و بی انرژی . با صدایی مزخرف ! خواندنش افتضاح است اما مایکل اهمیتی نمی دهد و با اشتیاق گوش می کند . او به کیم متعهد است . عاشق اوست . و وقتی کیم متوجه این رفتار می شود ناگهان انرژی می گیرد و صرفنظر از صدای نه چندان مطبوعش ، با روح و اشتیاق آواز خوانی اش را از سر می گیرد .

در نتیجه تمام مشتری های دیسکو شروع به تشویق و تحسین او می کنند گویی آن شکست بسیار محتمل و قابل پیش بینی به ناگاه تبدیل به یک پیروزی بزرگ می شود .

همانطور که متوجه شدید ، تم در قالب یک صحنه بروز کرد .

حال بیایید در مورد تم فیلمنامه " همشهری کین " که یکی از شاهکارهای تحسین شده " اورسن ولز " به شمار می آید صحبت کنیم . بحث در مورد تم اصلی داستان فیلم :

تم : اهمیت بیش از حد دادن به مادیات سرانجام آرامش و خوشبختی در زندگی را سلب و زندگی بشر را بی معنی خواهد ساخت .

"اورسن ولز" چنان با فصاحت این تم را در فیلمنامه خود گنجانده است که هنوز هم این فیلم بعد از گذشت سالیان ، در بالای لیست پر مخاطب ترین ها قرار دارد .

در انتهای فیلم ، " کین" را میبینیم که در قصر بزرگ خود بدون هیچ دوستی ، تنها و بی کس ، در حال مردن است و نام " رزباد" را زمزمه می کند . رزباد نام اسباب بازی دوران کودکی اوست .

گویی با وجود آن همه ملک و املاک و دارایی ، خوشبختی واقعی ، و یا یاری همراه و صد البته عشق ، همه او را در تمام این مدت فراموش کرده بودند . و حال تنها چیزی که قبل از مرگ در خاطر او شفاف است همان دارایی کوچک دوران بچگی اوست . رزباد ...

تم و دورنمایه داستان فیلم شما ، همان راهکار شما برای یک زندگی بهتر است . و اصولا وظیفه شما به عنوان یک فیلمنامه نویس همین است . در بدترین و کلیشه ای ترین حالت تم ها می خواهند بگوید چه چیز بد است و چه چیز خوبست با لحنی نصیحت گونه و پند آموز و کاملاً مستقیم . و در بهترین حالت تم ها به صورت غیر مستقیم انگیزه و روش بهتر زندگی کردن را از دید فیلمنامه نویس و بر اساس جهان بینی او القا می کنند .

حتی اگر در شروع نوشتن سناریو ، فقط یک ایده داشته باشید و هیچ تم و درونمایه ای در ذهن نداشته باشید ، حتی اگر فیلمنامه شما از نظر خودتان هیچ پیامی نداشته باشد . باز هم در روند نگارش ناخودآگاه به سوی بیان یک تم گام خواهید برداشت . زیرا این امر در ذهن نوع بشر نهادینه شده است . فلسفه پیدایش یک داستان اصولا برای بیان یک موضوع انسانی است . بیان دغدغه ذهن نویسنده . و نویسنده عطش بروز افکار و جهان بینی خود را دارد . حتی اگر قصد ظاهری او از نوشتار ، مشهور شدن باشد . اما در باطن و در ناخودآگاه او نخست می خواهد افکارش را با تمام جامعه بشری در اشتراک بگذارد و تنها راه برای نیل به این مقصد ، مشهور شدن است !

شما می توانید با تلاش مستمر ، بسیار قوی و واضح و صریح و عمیق ، درونمایه داستان خود را آفریده و بپرورانید . همانطور که در نمونه فیلمهای بالا دیدید ، نویسندگان تم داستان خود را در نهایت شفافیت و با قدرت و فصاحت بیان کرده اند .

اکثر اوقات تم به صورت ذاتی و کاملاً خودکار در فیلمنامه شما وجود دارد . فرض کنیم شما ایده ای دارید و می خواهید آن را تبدیل به یک داستان کنید . هیچ پیام خاصی را هم نمی خواهید منتقل کنید و اصلا به تم فکر هم نکرده اید . ( ایده ← فیلمنامه) اینکار را می کنید و پس از خلق اثر ، ناگهان می بینید که کل ساختار داستان دارای یک تم غالب است . تمی که شاید از ابتدا قصد پرداختن به آن را نداشته اید اما در مسیر پیدایش داستان و در جهت شکل گرفتن ایده اصلی ، این تم از ضمیر ناخودآگاه شما به فیلمنامه تزریق می شود . در واقع این ایده اولیه شما بوده که سرانجام درونمایه فیلمنامه شما را تشکیل می دهد . حال باید از خود همان سوال معروف را بپرسید : " داستان من و کاراکترهای من کدامیک از اعتقادات و افکار مرا به مخاطب منتقل می کنند ؟ آیا اصولا این نوع طرز فکر من ارزش انتقال به غیر را دارد ؟ "

و ازین مرحله شما همزمان با پرورش کنش های داستان و شخصیت ها ، به تم داستان نیز قوت می بخشید . پروش تم داستان و طرز بیان آن ، مهم ترین قسمت فیلمنامه نویسی می باشد . زیرا هدف نهایی نویسنده رضایت و تزکیه روحی خود و همچنین مخاطبش می باشد . و این جز در انتقال پیام و ایده ای برای بهتر زیستن میسر نمی شود .

الهامات بوجود آمده از تم در ذهن مخاطب ، حتماً واکنشهایی از سوی او در زندگی واقعی را در بردارد . مستقیم یا غیر مستقیم . خود اگاه یا نا خودآگاه . مخاطب با گرفتن پیام فیلم ، خودش را بیشتر غرق در داستان می کند ، با کاراکترها همذات پنداری کرده و متوجه ارزش اثری که داستان یک فیلم به زندگی واقعی او می بخشد خواهد شد .

و وقتی که این اتفاق بیفتد ، مطمئن باشید آنها برای دیدن فیلم بعدی شما دوباره به سینما خواهند آمد ...

و چه چیز از این بهتر ؟! 

 

 

فایل PDF - طعم تم